فیلم به نوعی در ادامهی سریال «زخمکاری» ساختهی همین کارگردان است یا شاید بتوان آن را نسخهی سینماییِ این سریال دانست؛ البته با زاویهای متفاوت، در مقیاسی کوچکتر و حتی در کیفیتی نازلتر. اگر در «زخمکاری» با انبوهی از شخصیتهای جاهطلب روبرو هستیم که برای ثروتاندوزی و رسیدن به فزونخواهیِ خود دست به هر جنایتی میزنند و در این راه مانعی چون قانون و پلیس را در برابر خود نمیبینند، در «مرد بازنده» اتفاقاً داستان حول محورِ مردی میگذرد که پلیس است و مرد قانون. مردی که نه تنها در قالب لباسِ خدمتش بلکه در تمامِ ابعادِ زندگی، قانون برایش تعیینتکلیف میکند؛ قانون و وظیفهای که در مواردی او را وادار کرده است حتی خانواده و عزیزانش را هم نادیده بگیرد. گویا قرار است پلیسِ بازندهی محمدحسین مهدویان، در نسخهای سینمایی، زخمیکاری به باندهای مافیاییِ سریالِ او وارد کند و در آستانهی پیری کاری کند کارستان؛ هرچند که در نهایت او بازندهست و قانونی که عمری را به پایَش ریخته، تنها پوششی میبیند برای انواعواقسامِ فسادهای مالی و جنایتهایی که همواره دستهای قدرت پشتوانهی آنهاست.
«مرد بازنده» روایتِ موقعیت احمد خسروی، مامور آگاهیِ پابهسن گذاشتهای است که زندگی بهسامانی ندارد و در پیِ یک قتلِ مشکوک، با باندهای فساد مالیای مواجه میشود که حکومت و قدرت، بزرگترین حامیانِ جنایتهایِشان هستند. در این میان فیلم به رابطهی آشفتهی احمد خسروی (جواد عزتی) با فرزندان و بهویژه پسرش هم اشاراتی میکند.
نقطهی قوتِ فیلم فضاسازی خوب و همسو با شرایط این روزهای جامعهی ایرانی است. فضاهایی سرد با آدمهایی منفعل که گریزی ندارند جز سکوت و تندادن به جَوِ حاکم. شبهای یخزده و روزهای بارانیِ مهآلود که نشانیست از فضای پُرابهامِ جامعهای که در کلافی پیچیده از مشکلات، گیجوناامید، در حالِ رَجزدنِ عمرِ بیثمر هستند.
قصه با طرحِ یک قتل آغاز میشود و کارگاه احمد خسروی مسئول پیداکردنِ قاتل است. مهدویان در همان ۲۰ دقیقهی ابتدایی بهخوبی گرههای داستانی را مطرح میکند: قتلی مشکوک که ردپای باندهای پیچیده و مخوفِ فساد مالی در آن مشهود است. کارگاهِ سالخورده که عمری را بهپای قانون و اخلاق گذاشته اما همواره بازنده بوده، حالا میکوشد با گرهگشایی از این قتلِ مشکوک و در عین حال ساماندادن به زندگی شخصی و روابط خانوادگی، اعتبار رفته را بازپس گیرد. اما مهدویان به همین شروعِ خوب بسنده میکند و در ادامه با پرهیز از ورود به لایههای عمیقتر داستان، مخاطبش را گیج و گنگ رها میکند. تکلیفِ باندهای فاسد مالی که ظاهراً عاملِ تمامِ اتفاقاتِ فیلم هستند، هیچگاه مشخص نمیشود. این دستهای پشتپرده دقیقاً چه کسانی هستند که حتی مجریانِ قانون از صدر تا ذیل، در برابر آنها منفعل و تسلیم هستند؟ چطور مشکلاتِ دیرینهی احمد خسروی با فرزندانش بهسادگی به پایانی خوش ختم میشود؟ بابک کریمی کیست که به عنوان شخصی آگاه به تمام مسائلِ پشتِپرده، حتی از نیازها و علاقهمندیهای پسرِ احمد خسروی هم مطلع است؟ و در نهایت سرنوشتِ قتلی که در ابتدای فیلم آنقدر پیچیده و هولناک طرح شد، چطور با یافتنِ یک قاتلِ بیربط به تمامِ داستان و پیچیدگیهایش، بهسادگی ختمِبهخیر میشود؟ مهدویان نهتنها در گرهگشایی از مسائلی که در فیلم مطرح میکند، خِست بهخرج میدهد بلکه حتی آنجا که قرار است گرهای را باز کند، به سطحیترین شکلِ ممکن به موضوع پایان میدهد.
این برخورد سطحی را در بازی شخصیتهای فیلم هم میتوان دید. جواد عزتی که در سریالِ "زخمکاری" آنطور با وسواس کوشیده بود شخصیتی باورپذیر از مالک ارائه دهد در اینجا با نادیدهگرفتنِ لایههای درونی کارگاهِ قصه، بیشتر ما را به یادِ طنازیهای پیرمردِ سریالِ "قهوهی تلخ" میاندازد تا یک کارگاهِ سالخوردهای که مانند اسلافِ خود عملگرا است و حتی در آستانهی بازنشستگی سرش درد میکند برای خطر کردن و کشفِ حقیقت.
در واقع ما با نوعی شتابزدگی و شلختگی در فیلمنامه، شخصیتپردازی و بازکردنِ گرههای داستانی مواجه هستیم که یا ناشی از محافظهکاری سازندگان در برخورد با موضوعاتی از این قبیل (شبکههای فاسد مالی و ارتباطِشان با دستگاهِ قدرت) است یا حاصلِ اصرارِ کارگردان برای حضورِ هر ساله در جشنوارهی فیلم فجر. دلایل هر چه باشد، به ساختار فیلم لطمه زده و یک فیلمِ برنده را به اثری بازنده تبدیل کرده است.
پرسش افکار عمومی به بهانه چالش با کریمی قدوسی
بررسی تامین حقابه هیرمند در گفتگوی فراز با مسعود امیرزاده
دیاکو حسینی در گفتوگو با فراز پاسخ موشکی و پهپادی به اسراییل را بررسی کرد
اینفوگرافیک
هفتخوان خرید گوشیهای اپل در ایران